من وخدا



ادامه مطلب
| دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:,| 11:50 | نسیبه |

ميدوني وقتي خدا داشت بدرقت ميكرد بهت چي گفت؟؟؟ گفت :جايي كه ميري مردمي داره كه ميشكننت نكنه غصه بخوري من همه جا باهاتم تو تنها نيستي .توي كوله بارت عشق ميذارم كه بگذري قلب ميدم كه جا بدي اشك ميدم كه همراهيت كنه ومرگ ميدم كه بدوني برميگردي پيشم...

 

| دو شنبه 22 فروردين 1390برچسب:,| 11:40 | نسیبه |

وقتی یه شکست عشقی  خوردم




 


ادامه مطلب
| جمعه 19 فروردين 1390برچسب:,| 13:56 | نسیبه |

http://up.iranblog.com/images/17ehhgdnnznwfn2gp4r8.jpg

| سه شنبه 16 فروردين 1390برچسب:,| 18:57 | نسیبه |

توی كشوری یه پادشاهی زندگی میكرد كه خیلی مغرور، ولی عاقل بود یک روز برای پادشاه انگشتری به عنوان هدیه آوردند   ولی روی نگین انگشتر چیزی ننوشته بود و خیلی ساده بود.

شاه پرسید این چرا این قدر ساده است ؟ و چرا چیزی روی آن نوشته نشده است؟

فردی كه آن انگشتر را آوره بود گفت:

من این را آورده ام تا شما هر آنچه كه میخواهید روی آن بنویسید.

شاه به فكر فرو رفت كه چه چیزی بنویسد كه لایق شاه باشد و چه جمله ای به او پند میدهد؟ همه وزیران را صدا زد وگفت:

وزیران من، هر جمله و هرحرف با ارزشی كه بلد هستید بگویید.

وزیران هم هر آنچه بلد بودند گفتند، ولی شاه از هیچكدام خوشش نیامد. دستور داد كه بروند عالمان و حكیمان را از كل كشور جمع كنند و بیاورند وزیران هم رفتند و آوردند.

شاه جلسه ای گذاشت و به همه گفت كه هر كسی بتواند بهترین جمله را بگوید جایزه خوبی خواهد گرفت
هر كسی چیزی گفت باز هم شاه خوشش نیامد تا اینكه یه پیر مردی به دربار آمد و گفت با شاه كار دارم.

گفتند تو با شاه چه كاری داری؟

پیر مرد گفت برایش جمله ای آورده ام

همه خندیدند و گفتند تو و جمله. ای پیر مرد تو داری میمیری، تو را چه به جمله خلاصه پیر مرد با كلی التماس توانست آنها را راضی كند كه وارد دربار شود، شاه گفت تو چه جمله ای آورده ای؟

پیر مرد گفت:    جمله من اینست"هر اتفاقی كه برای ما می افتد به نفع ماست"

شاه به فكر فرو رفت و خیلی از این جمله استقبال كرد و جایزه را به پیر مرد داد. پیر مرد در حال رفتن گفت: دیدی كه هر اتفاقی كه می افتد به نفع ماست

شاه خشمگین شد و گفت چه گفتی؟ تو سر من كلاه گذاشتی

پیر مرد گفت نه پسرم

به نفع تو هم شد،  چون تو بهترین جمله جهان را یافتی

پس از این حرف پیر مرد رفت

شاه خیلی خوشحال بود كه بهترین جمله جهان را دارد و دستور داد آن را روی انگشترش حك كنند
از آن به بعد شاه هر اتفاقی كه برایش پیش میآمد میگفت:

هر اتفاقی كه برای ما میافتد به نفع ماست

تا جائی كه همه در دربار این جمله را یاد گرفنه وآن را میگفتند:

كه هر اتفاقی كه برای ما میافتد به نفع ماست

تا اینكه یه روز پادشاه در حال پوست كندن سبیبی بود كه ناگهان چاقو در رفت و دو تا از انگشتان شاه را برید و قطع كرد، شاه ناراحت شد و درد مند وزیرش به او گفت:

هر اتفاقی كه میافتد به نفع ماست

شاه عصبانی شد و گفت انگشت من قطع شده تو میگوئی كه به نفع ما شده به زندانبان دستور داد تا وزیر را به زندان بیندازد وتا او دستور نداده او را در نیاورند

چند روزی گذشت یك روز پادشاه به شكار رفت و در جنگل گم شد تنهای تنها بود ناگهان قبیله ای به او حمله كردند و او را گرفتند و می خواستند او را بخورند شاه را بستند و او را لخت كردند این قبیله یك سنتی داشتند كه باید فردی كه خورده میشود تمام بدنش سالم باشد ولی پادشه دو تا انگشت نداشت
پس او را ول كردند تا برود

شاه به دربار باز گشت و دستور داد كه وزیر را از زندان در آورند. وزیر آمد نزد شاه و گفت:

با من چه كار داری؟

شاه به وزیر خندید و گفت:

این جمله ای كه گفتی هر اتفاقی میافتد به نفع ماست درست بود، من نجات پیدا كردم ولی این به نفع من شد ولی تو در زندان شدی این چه نفعی است شاه این راگفت و او را مسخره كرد.

وزیر گفت: اتفاقاً به نفع من هم شد

شاه گفت: چطور؟

وزیر گفت: شما هر كجا كه میرفتید من را هم با خود میبردید، ولی آنجا من نبودم اگر می بودم آنها مرا میخوردند. پس به نفع من هم بوده است.

وزیر این را گفت و رفت.

~~~~~~~~~

نكته اخلاقی: هر اتفاقی كه میافتد به نفع ماست

 
من به این جمله ایمان 100% دارم

 

| پنج شنبه 11 فروردين 1390برچسب:,| 23:9 | نسیبه |

 

 

 

اینگونه نگاه کنيد...

.

.

.

مرد را به عقلش نه به ثروتش

.

زن را به وفايش نه به جمالش

.

دوست را به محبتش نه به کلامش

.

عاشق را به صبرش نه به ادعايش

.

مال را به برکتش نه به مقدارش

.

خانه را به آرامشش نه به اندازه اش

.

اتومبيل را به کاراییش نه به مدلش

.

غذا را به کيفيتش نه به کميتش

.

درس را به استادش نه به سختیش

.

دانشمند را به علمش نه به مدرکش

.

مدير را به عمل کردش نه به جایگاهش

.

نويسنده را به باورهايش نه به تعداد کتابهايش

.

شخص را به انسانيتش نه به ظاهرش

.

دل را به پاکیش نه به صاحبش

.

جسم را به سلامتش نه به لاغریش

.

سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

.

.

.
 

در انتشار آنچه خوبيست و ردي از عشق در آن هست
آخرين نفر نباشيد!

 

 

 

ممنون از انتخابت

خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن

باعضویتدر سایت خودتون مطلب در وب بگذارید

هر روز به ما سر بزنید و شاهد بهترین مطالب باشید

| پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:,| 16:31 | نسیبه |

 

خداوندا

 

در این دنیای خاکی دلهایمان پر از لکه های سیاه معصیت است که فقط بخشش بیکران توست که این لکه های سیاه را به نور و روشنایی تبدیل خواهد کرد

 

خداوندا

 

در حضور تو آرام می گیریم واعلام می کنیم که تو تنها خدای این عالم حاکم این جهان قادر مطلق و زمامدار بی چون و چرای خلقت هستی

 

خداوندا

 

در حالیکه به قدوسیت مهیب و جلال عظیم تو می اندیشیم و در قدرت بی کران و حاکمیت مطلق تو تعمیق می کنیم ترس تو را در دل خود جای می دهیم ترسی آکنده از عشق و احترام

 

خداوندا

 

تو را به دلیل شخصیت بی نقص، حکمت بی پایان و عدالت مطلقت ستایش می کنیم و به خاطر رحمت جاودان، فیض بی همتا و خشم عظیم تو در برابر گناه تو را می پرستیم.

 

خداوندا

 

در دل خود سر تعظیم فرود می آوریم و در حالیکه زیبایی خیره کننده و شخصیت جذاب تو را می ستاییم در برابر تو زانو می زنیم و اعتراف می کنیم که بزرگترین نیاز ما دستیابی به مکاشفه ای عظیم از وجود تو محبت پیمایش ناپذیر توست.

 

 

خداوندا

 

طریق خود را به ما بیاموز تا تو را بشناسیم و در حضور تو فیض یابیم.

 

خداوندا

از تو سپاسگذاریم که درخواستهای صادقانه قلبی ما را پاسخ خواهی داد ای خالق

| پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:,| 16:30 | نسیبه |

To realize The value of a sister, Ask someone Who doesn't have one

ارزش یک خواهر را، از کسی بپرس که آن را ندارد



To realize The value of ten years, Ask a newly Divorced couple

ارزش ده سال را، از زوج هائی بپرس که تازه از هم جدا شده اند


To realize The value of four years, Ask a graduate

ارزش چهار سال را، از یک فارغ التحصیل دانشگاه بپرس


To realize The value of one year, Ask a student who Has failed a final exam

ارزش یک سال را، از دانش آموزی بپرس که در امتحان نهائی مردود شده است


To realize The value of one month, Ask a mother who has given birth to a prematurebaby

ارزش یک ماه را، از مادری بپرس که کودک نارس به دنیا آورده است


To realize The value of one week, Ask an editor of a weekly newspaper

ارزش یک هفته را، از ویراستار یک مجله هفتگی بپرس


To realize The value of one hour, Ask the lovers who are waiting to meet

ارزش یک ساعت را، از عاشقانی بپرس که در انتظار زمان قرار ملاقات هستند


To realize The value of one minute, Ask a person who has missed the train, bus or plane

ارزش یک دقیقه را، از کسی بپرس که به قطار، اتوبوس یا هواپیما نرسیده است


To realize The value of one-second, Ask a person who has survived an accident

ارزش یک ثانیه را، از کسی بپرس که از حادثه ای جان سالم به در برده است


To realize The value of one millisecond Ask the person who has won a silver medal in the Olympics

ارزش یک میلی ثانیه را، از کسی بپرس که در مسابقات المپیک، مدال نقره برده است


Time waits for no one
Treasure every moment you have
You will treasure it even more when you can share it with someone special

زمان برای هیچکس صبر نمیکند
قدر هر لحظه خود را بدانید
قدر آن را بیشتر خواهید دانست اگر بتوانید آن را با دیگران نیز تقسیم کنید


To realize the value of a friend, Lose one

برای پی بردن به ارزش یک دوست، آن را از دست بده


Forward this letter to friends, to whom you wish good luck

این نوشته را به دوستان خود یا هر کسی که برایش آرزوی خوشبختی دارید، ارسال کنید


Peace, love and prosperity to all

صلح، عشق و کامیابی ارزانی همگان باد

 

| پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:,| 16:29 | نسیبه |

قطره‌ دلش‌ دریا می‌خواست ، خیلی‌ وقت‌ بود كه‌ به‌ خدا گفته‌ بود.
هر بار خدا می‌گفت : از قطره‌ تا دریا راهی ا‌ست‌ طولانی ، راهی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری ، هر قطره‌ را لیاقت‌ دریا نیست.
قطره‌ عبور كرد و گذشت ، قطره‌ پشت‌ سر گذاشت .
قطره‌ روان‌ شد و راه‌ افتاد و هر بار چیزی‌ از رنج‌ و عشق‌ و صبوری‌ آموخت.
تا روزی‌ كه‌ خدا گفت : امروز روز توست ، روز دریا شدن ، خدا قطره‌ را به‌ دریا رساند ، قطره‌ طعم‌ دریا را چشید ، طعم‌ دریا شدن‌ را اما...
روزی‌ قطره‌ به‌ خدا گفت : از دریا بزرگتر ، آری‌ از دریا بزرگتر هم‌ هست ؟
خدا گفت:  هست.
قطره‌ گفت : پس‌ من‌ آن‌ را می‌خواهم ، بزرگترین‌ را ، بی‌نهایت‌ را.
خدا قطره‌ را برداشت‌ و در قلب‌ آدم‌ گذاشت‌ و گفت : اینجا بی‌نهایت‌ است.
آدم‌ عاشق‌ بود ، دنبال‌ كلمه‌ای‌ می‌گشت‌ تا عشق‌ را توی‌ آن‌ بریزد ، اما هیچ‌ كلمه‌ای‌ توان‌ سنگینی‌ عشق‌ را نداشت ، آدم‌ همه‌ عشقش‌ را توی‌ یك‌ قطره‌ ریخت ، قطره‌ از قلب‌ عاشق‌ عبور كرد و وقتی‌ كه‌ قطره‌ از چشم‌ عاشق‌ چكید ، خدا گفت : حالا تو بی‌نهایتی ، چون كه‌ عكس‌ من‌ در اشك‌ عاشق‌ است

| پنج شنبه 4 فروردين 1390برچسب:,| 16:25 | نسیبه |

قشنگترین جمله ای که تا بحال شنیدی چی بوده ؟؟؟؟؟؟؟؟

| چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:,| 15:8 | نسیبه |

درد دل با خدا...

 

گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را

که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم

آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟

گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی

که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،

من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،

من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،

با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم.

گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟...

گفت: عزیزتر از هر چه هست،

اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید

عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی

بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان

چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود.

گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟

گفت: بارها صدایت کردم،

آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،

تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست

از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید.

گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟

گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،

بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،

می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.

آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی.

گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟

گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،

تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،

من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی

وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.

گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت

گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت

| چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:,| 15:0 | نسیبه |

000880.jpgپشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. پشت سر هر آنچه که دوستش می داری.
و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند.
پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه می دهد که عاشقی کنی، تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی.

 

اما هر چه که در عشق ثابت قدم تر شوی، خدا با تو سختگیرتر می شود. هر قدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشق های پاک وعمیق و ناب و زیبا نمی گذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند.
پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق برمی داری، خدا هم گامی در غیرت برمی دارد. تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر.
و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمی گذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد.
معشوقت می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است. ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز.
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست. و برآنی که شکست خورده ای و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کرده ای.
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت، حتی قطره ای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است.
خدا به تو می گوید: مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمده ای و برای من بود که این همه رنج برده ای و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم. و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانی اش کند.
*
فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر. تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر.
راستی اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز، که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است!

| چهار شنبه 3 فروردين 1390برچسب:,| 1:12 | نسیبه |

تو در جهان تصادفی نیستی هستی به تو نیاز دارد بدون تو چیزی در جهان کم خواهد بود و هیچکس نمی تواند جای آن را پر کند. این همان چیزی است که به تو عظمت و عزت می بخشد ، این که کل هستی ، تو را کم خواهد داشت. "اشو"

| سه شنبه 2 فروردين 1390برچسب:,| 16:56 | نسیبه |

خوب اینم بدک نیست  زیاد نه ولی  باحاله      

سه تا زن انگليسي ، فرانسوي و ایرانی با هم قرار ميزارن كه اعتصاب كنن و ديگه كارای خونه رو نكنن تا شوهراشون ادب بشن و بعد از يك هفته نتيجه كارو بهم بگن. 
زن فرانسوي گفت: 

به شوهرم گفتم كه من ديگه خسته شدم بنابراين نه نظافت منزل، نه آشپزي، نه اتو و نه ... خلاصه از اينجور كارا ديگه بريدم. خودت يه فكري بكن من كه ديگه نيستم يعني بريدم! 

روز بعد خبري نشد ، روز بعدش هم همينطور . 

روز سوم اوضاع عوض شد، شوهرم صبحانه را درست كرده بود و اورد تو رختحواب من هم هنوز خواب بودم ، وقتي بيدار شدم رفته بود . 
زن انگليسي گفت: 

من هم مثل فرانسوي همونا را گفتم و رفتم كنار. 

روز اول و دوم خبري نشد ولي روز سوم ديدم شوهرم 

ليست خريد و كاملا تهيه كرده بود ، خونه رو تميز كرد و گفت كاري نداري عزيزم و رفت. 
زن ایرانی گفت : 

من هم عين شما همونا رو به شوهرم گفتم 

اما روز اول چيزي نديدم 

روز دوم هم چيزي نديدم 

روز سوم هم چيزي نديدم 

شكر خدا روز چهارم يه كمي تونستم با چشم راستم ببينم

ممنون از انتخابت

خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن

| 14 فروردين 1390برچسب:,| 22:10 | نسیبه |

                           

خدا را شکر
Thanks God
خداراشكر كه تمام شب صداي خرخر شوهرم را مي شنوم
. اين يعني او زنده و سالم در كنار من خوابيده
است.

I am thankful for the husband who snores all night, because that means he is healthy and
alive at home asleep with me

خدا را شكر كه دختر نوجوانم هميشه از شستن ظرفها شاكي است
.اين يعني او در خانه است و در خيابانها پرسه
نمي زند.

I am thankful for my teenage daughter who is complaining about doing dishes, because
that means she is at home not on the street

خدا را شكر كه ماليات مي پردازم اين يعني شغل و در آمدي دارم و بيكار نيستم
.

.
I am thankful for the taxes that I pay, because it means that I am employed

خدا را شكر كه لباسهايم كمي برايم تنگ شده اند
. اين يعني غذاي كافي براي خوردن دارم.

I am thankful for the clothes that a fit a little too snag, because it means I have enough to
eat
خدا را شكر كه در پايان روز از خستگي از پا مي افتم
.اين يعني توان سخت كار كردن را دارم.

I am thankful for weariness and aching muscles at the end of the day, because it means I
have been capable of working hard

خدا را شكر كه بايد زمين را بشويم و پنجره ها را تميز كنم
.اين يعني من خانه اي دارم.

I am thankful for a floor that needs mopping and windows that need cleaning, because it
means I have a home

خدا را شكر كه در جائي دور جاي پارك پيدا كردم
.اين يعني هم توان راه رفتن دارم و هم اتومبيلي براي سوار
شدن.

I am thankful for the parking spot I find at the far end of the parking lot, because it means I
am capable of walking and that I have been blessed with transportation

خدا را شكر كه سرو صداي همسايه ها را مي شنوم
. اين يعني من توانائي شنيدن دارم.

I am thankful for the noise I have to bear from neighbors, because it means that I can hear
خدا را شكر كه اين همه شستني و اتو كردني دارم
. اين يعني من لباس براي پوشيدن دارم.

I am thankful for the pile of laundry and ironing, because it means I have clothes to wear
خدا را شكر كه هر روز صبح بايد با زنگ ساعت بيدار شوم
. اين يعني من هنوز زنده ام.

I am thankful for the alarm that goes off in the early morning house, because it means that I
am alive

خدا را شكر كه گاهي اوقات بيمار مي شوم
. اين يعني بياد آورم كه اغلب اوقات سالم هستم.

I am thankful for being sick once in a while, because it reminds me that I am healthy most
of the time

خدا را شكر كه خريد هداياي سال نو جيبم را خالي مي كند
. اين يعني عزيزاني دارم كه مي توانم برايشان هديه
بخرم.

I am thankful for the becoming broke on shopping for new year , because it means I have
beloved ones to buy gifts for them


...خدارا شكر...خدارا شكر
خداراشكر



Thanks God Thanks God Thanks God
 

 

ممنون از انتخابت

خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن

| 31 فروردين 1390برچسب:,| 10:10 | نسیبه |

| 31 فروردين 1390برچسب:,| 9:49 | نسیبه |