من وخدا


پرنده ام ، بال و پرم سوخته

                  آتش آن ، نفس ، برافروخته

بارش بارانی و من آتشین

 

                 لطف کن و با منِ کمتر، نشین

دست بلند کردم و دل سوخته

                می نگری؟ بال و پری سوخته؟!

درب زند، چشم که بارانی ست

                کفتر دل عاشق مهمانی است

در دلم آشوب شده ، مهربان

                بر دل و جان ذکر رضا شد روان

ای که رئوفی ، به سرم دست کَش!

               می شنوی ساقی ندای عطش!

تشنه ی دیدار شدم دلبرم

               یوسف من ، لیلی من ، سرورم

من چو بدم ، لیک تو خوبی رضا

               دل چو شکست می خری اش ، الوفا!

دست که نه، چنگ زنم بر دردت

               بـــــــــال بـــــــــده تا بپــــرد کفــترت                        


 

دلم ، بال می خواد .........

دلتون هوایی شد، برای دلم دعا کنید...

صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا...

اين شعرمال دوست گلم نسيبه خليلي بود

| 22 مهر 1389برچسب:,| 14:8 | نسیبه |

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی كار می كردند كه یكی از آنهاازدواج كرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب كه می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می كردند . یك روز برادر مجرد با خودش فكر كرد و گفت :‌
(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می كند . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری كه ازدواج كرده بود با خودش فكر كرد و گفت :‌(( درست نیست كه ما همه چیز را نصف كنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نكرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب كه شد یك كیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند كه چرا ذخیره گندمشان همیشه با یكدیگر مساوی است . تا آن كه در یك شب تاریك دو برادر در راه انبارها به یكدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن كه سخنی بر لب بیاورند كیسه هایشان را زمین گذاشتند و یكدیگر را در آغوش گرفتند .
.......

 

 

| 17 مهر 1389برچسب:,| 20:47 | نسیبه |

www.takmahfel.com

 

دير كنيد:

هيچ چيز ديگه اي به غير از دير كردن بي خيالي شما رو نشون نميده! امكان داره كه زود رسيدنتون اين مزيت رو داشته باشه كه قبل از اينكه طرف ببيندتون شما ببينيدش، در صورتيكه دير كردن نشون ميده كه مهمتر از اوني هستيد كه مودب باشيد.

كيف پولتونو جا بگذاريد:

با گفتن “كيفمو جا گذاشته ام” بلافاصله تبديل به يك آدم گدا گشنه مي شويد. مرد و زن هم ندارد! آقايون توجه كنند كه اگر قرارتون كافي شاپه، خيلي افته كه براي اينكه آدم خوبي به نظر بياين هر دو فنجان را حساب كنيد. خانومها هم توجه كنند كه آقايون حواسشون هست كه شما مي خواهيد ميز را حساب كنيد حتي زماني كه ظاهراً مي خواهند هر دو فنجان رو حساب كنند.

با موبايلتون صحبت كنيد:

موبايلو روشن كنيد و بذارين رو ميز، بين خودتون و طرف. همه تماسها رو جواب بدين و هر چقدر كه دلتون خواست صحبت كنيد و طرف هم انگار نه انگار كه وجود داره! دليل اصلي جنگ و دعواها موبايله و سر قرار، به جز موارد اضطراري، كاملاً اضافي است.

خالي ببنديد:

مامان بزرگا معمولاً نصيحت مي كنن: “چاخان نكن!”. چقدر هم راست مي گن. مخصوصاً سر قرار.

با اين وجود اگه نميتونين طاقت بيارين، از ماشين گرونقيمت يا ساعت رولكستون صحبت كنين. آنقدر آدم مهمي هستيد كه سرِ كار، ملت به دست و پاتون ميوفتن! به واكنش طرفتون دقت كنيد…البته اگر تا حالا نرفته باشه

غر بزنيد. نق بزنيد. ناله كنيد :

از اينكه هيچ كس به حرفتون گوش نمي ده صحبت كنيد و بگيد كه دنبال يك گوش شنوا هستيد. از بيماريها و مخصوصاً غذاهاي عجيب و غريبي كه مي خوريد صحبت كتيد. اونموقع متوجه مي شيد كه طرفتون چقدر دمغ شده. حالا در همين مورد ناله سر بديد و اين قرار رو هم به ليست قرارهاي نافرجام اضافه كنيد.

گستاخ باشيد:

هم نسبت به طرفتون و هم دوروبريها! با پيشخدمت بد صحبت كنيد و انعام ندهيد. به خاطر سرويس دهي ضعيف به مديريت شكايت كنيد. از طرفتون بپرسيد كه آخرين بيماري مقاربتيش چي بوده و عقيم شده يا نه؟! اگر جداً ميخواهيد تعارف رو بگذاريد كنار تا نبوغتون فوران كنه، بهتره آروغ بزنيد، گاز صادر كنيد، با زخماتون ور بريد، انگشت تو دماغتون بكنبد يا تو مشتتون فين كنيد.

جوكهاي ناجور بگوئيد:

آدم با نمكي هستيد و شنيدين كه مردم از جوكهاي ناجور خوششون مياد، پس بسم ا… . حتماً طرفتون هم از اين جور جوكها خوشش مياد. بالاخره شريك زندگيتون بايد جنبه جوك داشته باشه! نه؟!

شخصیتش رو زیر سوال ببرید:

ازش بپرسید متولد چه ماهی از سال هست؟هر ماهی را که پاسخ داد مثلا متولد شهریور بود فورا بگویید:میگن شهریوری ها بچه ننه اند...راست میگن؟!!!

به موهای طرف با ترحم نگاه کنید و بگویید"خوب یه کاری کن موهات نریزه حیفه!!!" .......

ساعتش رو نگاه کنید و بگین وای مدل همین ساعت رو پدر بزرگم توی حراجی 1500 تومن خرید...راستی تو چند خریدیش؟

اگر دختر هستید از رابطه فوق العاده راحت خود با پسران فامیل بگویید و اگر پسر هستید از رابطه خود با دوست دختر قبلی و اینکه چقدر او داغ و هات بوده سخن بگوید و اضافه کنید "فکر نمیکنم هیچ دختری مثل اون باشه"!!!

اگر در کافی شاپ هستید موقع میل بستنی و یا قهوه از یوبوست خود تعریف کنید و بگویید هر موقعه قهوه میخورم شکمم روان میشه و در دستشویی به صورت ابکی ....

 اين مطلبو بنابه خواست دوست گلم  گذاشتم خداكنه خوشش بياد

 

 

 

 

 

 

| 13 مهر 1389برچسب:,| 21:31 | نسیبه |

نامه اي به خدا

يك روز كارمند پستي كه به نامه هايي كه آدرس نامعلوم دارند رسيدگي مي كرد

متوجه نامه‌اي شد كه روي پاكت آن با خطي لرزان نوشته شده بود نامه اي

 به خدا ! با خودش فكر كرد بهتر است نامه را باز كرده و بخواند...در نامه اين طور

نوشته شده بود :

خداي عزيزم بيوه زني 83 ساله هستم كه زندگي‌ام با حقوق نا چيز باز نشستگي

مي گذرد. ديروز يك نفر كيف مرا كه 100دلار در آن بود دزديد. اين تمام پولي بود كه

تا پايان ماه بايد خرج مي كردم. يكشنبه هفته ديگر عيد است و من دو نفر از

دوستانم را براي شام دعوت كرده ام. اما بدون آن پول چيزي نمي توانم بخرم.

 هيچ كس را هم ندارم تا از او پول قرض بگيرم. تو اي خداي مهربان تنها اميد من

هستي به من كمك كن ...

كارمند اداره پست خيلي تحت تاثير قرار گرفت و نامه را به ساير همكارانش نشان

داد. نتيجه اين شد كه همه آنها جيب خود را جستجو كردند و هر كدام چند دلاري

روي ميز گذاشتند. در پايان 96 دلار جمع شد و براي پيرزن فرستادند ...

همه كارمندان اداره پست از اينكه توانسته بودند كار خوبي انجام دهند خوشحال

بودند. عيد به پايان رسيد و چند روزي از اين ماجرا گذشت. تا اين كه نامه ديگري

از آن پيرزن به اداره پست رسيدكه روي آن نوشته شده بود: نامه اي به خدا !

همه كارمندان جمع شدند تا نامه را باز كرده و بخوانند. مضمون نامه چنين بود:

خداي عزيزم. چگونه مي توانم از كاري كه برايم انجام دادي تشكر كنم . با لطف

تو توانستم شامي عالي براي دوستانم مهيا كرده و روز خوبي را با هم بگذرانيم.

من به آنها گفتم كه چه هديه خوبي برايم فرستادي ...

البته چهار دلار آن كم بود كه مطمئنم كارمندان بي شرف اداره پست آن را

برداشته اند!!!!!
 

| 13 مهر 1389برچسب:,| 21:16 | نسیبه |

تفاوتهاي اخلاقي مردان و زنان (طنز)

ينده
يـك زن تــا زمانيكه ازدواج نكرده نگران آينده است. يك مرد تا زمانيـكـه ازدواج نـــكرده هــــرگز نگران آينده نخواهد بود.

موفقيت
يــك مرد موفق كسي است كه بيشتر از آنچه هـمــسرش خرج ميكند درآمد داشته باشد. يك زن موفق كسي است كه بتواند چنين مردي را پيدا كند.

ازدواج
يك زن به اميد اينكه شوهرش تغيير كند با او ازدواج ميكند، ولي تغيير نميكند. يك مــرد به اين اميد با همسرش ازدواج ميكند كه تغيير نكند، ولي تغيير ميكند.

روابط
اول از همه، يك مرد يك رابطه را يك رابطه بحساب نمي آورد. وقتي رابطه اي تمام ميشود، زن شروع به گريه نموده و سفره دلش را براي دوستان دخترش ميگشايد و نيز شعري با عنوان ''همه مردها نادانند'' مي سرايد. سپس به ادامه زندگيش ميپردازد. مرد هنگام جدايي اندكي مشكلاتش بيشتر است. 6 ماه پس از جدايي ساعت 3 نيمه شب يك پنجشنبه، تلفن ميزند و ميگويد: ''فقط ميخواستم بدوني كه زندگيمو از بين بردي، هيچوت نمي بخشمت، ازت متنفرم، تو يه ديوانه اي، ولي ميخوام بدوني باز هم يه فرصتي برامون باقي مونده.
'' نام اين كار تماس تلفني ''ازت متنفرم/عاشقتم'' است كه 99 درصد مردان حداقل يك بار آنرا انجام ميدهند. برخي كلاسهاي مشاوره اي مخصوص مردان براي رها شدن از اين نياز تشكيل ميشود كه معمولا تاثيري در بر ندارند.

بلوغ
زنان بسيار سريعتر از مردان بالغ ميشوند. اغلب دختران 17 ساله ميتوانند مانند يك انسان بالغ رفتار كنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم كودكانه بسر برده و رفتارهاي ناپخته دارند. به همين دليل است كه اكثر دوستي هاي دوران دبيرستان به ندرت سرانجام پيدا ميكنند.

فيلم كمدي
فرض كنيد چند زن و مرد در اتاقي نشته اند و ناگهان سريال نقطه چين شروع مي شود. مردها فورا هيجان زده شده و شروع به خنده و همهمه ميكنند، و حتي ممكن است اداي بامشاد را نيز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شكايت منتظر تمام شدنش ميشوند.

دست خط
مردها زياد به دكوراسيون دست خطشان اهميت نميدهند. آنها از روش ''خرچنگ قورباغه'' استفاده ميكنند. زنان از قلم هاي خوشبو و رنگارنگ استفاده كرده و به ''ي'' ها و ''ن'' ها قوس زيبايي ميدهند. خواندن متني كه توسط يك زن نوشته شده، رنجي شاهانه است. حتي وقتي مي خواهد تركتان كند، در انتهاي يادداشت يك شكلك در انتها آن ميكشد.

حمام
يك مرد حداكثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواك، خمير دندان، خمير اصلاح، خود تراش، يك قالب صابون و يك حوله. در حمام متعلق به يك زن معمولي بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. يك مرد قادر نخواهد بود اغلب اين اقلام را شناسايي كند.

خواروبار
يك زن ليستي از جنسهاي مورد نيازش را تهيه نموده و براي خريدن آنها به فروشگاه ميرود. يك مرد آنقدر صبر ميكند تا محتويات يخچال ته بكشد و سيب زميني ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خريد ميرود. او هر چيزي را كه خوب بنظر برسر مي خرد.

بيرون رفتن
وقتي مردي ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني براي بيرون رفتن حاظر است. وقتي زني ميگويد كه براي بيرون رفتن حاظر است، يعني 4 ساعت بعد وقتي آرايشش تمام شد، آماده خواهد بود.

گربه
زنان عاشق گربه هستند. مردان ميگويند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بيرون پرتاب ميكنند.

آينه
مردها خودبين و مغرور هستند، آنها خودشان را در آينه چك ميكنند. زنان بامزه اند، آنها تصوير خود را در هر سطح صيقلي بازديد ميكنند -- آينه، قاشق، پنجره هاي فروشگاه، برشته كننده ها، سر طاس آقاي زلفيان...

تلفن
مردان تلفن را به عنوان يك وسيله ارتباطي براي ارسال پيامهاي كوتاه و ضروري به ديگران در نظر ميگيرند. يك زن و دوستش مي توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسيدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت ديگر با هم شروع به صحبت كنند.

يافتن يک نشاني
وقتي يك زن در حال رانندگي احساس ميكند كه راه را گم كرده، كنار يك فروشگاه توقف كرده و از كسي كه وارد است آدرس صحيح را ميپرسد. مردان اين را به نشانه ضعف ميدانند. آنها هرگز براي پرسيدن آدرس نمي ايستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان ميچرخند و چيزهايي شبيه اين ميگويند: ''فكر كنم يه راه بهتر پيدا كردم،'' و ''ميدونم كه بايد همين نزديكي باشه، اون مغازه طلا فروشي رو ميشناسم.''

پذيرش اشتباه
زنان بعضي اوقات قبول ميكنند كه اشتباه كردند. آخرين مردي كه اشتباهش را پذيرفته 25 قرن پيش از دنيا رفته است.

فرزند
يك زن همه چيز را در مورد فرزندش مي داند: قرارهاي دكتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزديك و صميمي، قرارهاي رمانتيك، غذاهاي مورد علاقه، اسرار، آرزوها و روياها. يك مرد بطور سربسته و مبهم فقط ميداند برخي افراد كم سن و سال هم در خانه زندگي ميكنند.

جامه شيك پوشيدن
يك زن براي رفتن به خريد، آب دادن به گلهاي باغچه، بيرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستي لباس شيك مي پوشد. يك مرد فقط هنگام رفتن به عروسي و يا مراسم ترحيم لباس رسمي برتن ميكند.

شستن لباسها
زنان هر چند روز يك بار لباسهايشان را ميشويند. مردها تك تك لباس هاي موجود در كمد، حتي روپوش و اونيفرم جراحي هشت سال پيش خود را مي پوشند و هنگاميكه لباس تميزي باقي نماند، يك لباس كثيف بر تن نموده و كوه ايجاد شده از لباسهاي چرك خود را با آژانس به خشك شويي منتقل ميكنند.

عروسي
هنگام ياد كردن از عروسي ها، زنان در مورد ''مراسم جشن'' صحبت ميكنند، مردان درباره ''ميهماني هاي دوران مجردي.''

اسباب بازي
دختران كوچك عاشق عروسك بازي هستند و وقتي به سن 11 يا 12 سالگي ميرسند علاقه شان را از دست ميدهند. مردان هيچگاه از فكر اسباب بازي رها نميشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازي هايشان نيز گران قيمت تر و پيچيده تر ميشوند. نمونه هاي از اسباب بازيهاي مردان: تلويزيون هاي مينياتوري و كوچك، تلفنهاي اتومبيل، مخلوط كن و آب ميوه گيري، اكولايزرهاي گرافيكي، آدم آهني هاي كنترلي، گيمهاي ويدئويي، هر چيزي كه روشن و خاموش شده، سر و صدا كند و حداقل براي كار كردن به شش باتري نياز داشته باشد.

گل و گياه
يك زن از شوهرش ميخواهد وقتي مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب ميدهد. زن پنج روز بعد به خانه اي پر از گلها و گياهان پژمرده برميگردد. كسي نميداند چرا اين اتفاق افتاده است.

سبيل
بعضي از مردان مانند هركول پوآرو با سيبيل خوش تيپ ميشوند. هيچ زني وجود ندارد كه با سبيل زيبا بنظر برسد  

نظر دهید

 

| 13 مهر 1389برچسب:,| 21:5 | نسیبه |

 

میدونید اگه ما بیایم یک خانم زیبا و جوان 20 ساله رو به  این سیب  تشبیه کنیم....وقتی این خانم زیبا و جوان مسن تر میشه و مثلا به سن 40-50 سالگی میرسه این خانم رو به چه چیزی میشه تشبیه کرد؟کنجکاو شدین؟میخاین بدونین؟پایین صفحه  رو ببینید تا بفهمید

 

.

 

 

 

.

 

 

 

.

 

 

.

 

 

.

 

 

 

.

 

 

 

 

.

 

 

 

.

 

 

.

 

 

.

بفرمایید


 

| 13 مهر 1389برچسب:,| 20:55 | نسیبه |

نيكي ما به ديگران ازائي ندارد

داستانی که من نمره20 بهش دادم (حرف نداره   

روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد.از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد.روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد.تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد.دختر جوان و زيبائي در را باز كرد.پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا ، فقط يك ليوان آب درخواست كرد.

دختر كه متوجه گرسنگي شديد پسرك شده بود بجاي آب برايش يك ليوان بزرگ شير آورد.پسر با تمانينه و آهستگي شير را سر كشيد و گفت : «چقدر بايد به شما بپردازم؟ » .دختر پاسخ داد: « چيزي نبايد بپردازي.مادر به ما آموخته كه نيكي ما به ديگران ازائي ندارد.» پسرك گفت: « پس من از صميم قلب از شما سپاسگذاري مي كنم»
سالها بعد دختر جوان به شدت بيمار شد.پزشكان محلي از درمان بيماري او اظهار عجز نمودند و او را براي ادامه معالجات به شهر فرستادند تا در بيمارستاني مجهز ، متخصصين نسبت به درمان او اقدام كنند.
دكتر هوارد كلي ، جهت بررسي وضعيت بيمار و ارائه مشاوره فراخوانده شد.هنگاميكه متوجه شد بيمارش از چه شهري به آنجا آمده برق عجيبي در چشمانش درخشيد.بلافاصله بلند شد و بسرعت بطرف اطاق بيمار حركت كرد.لباس پزشكي اش را بر تن كرد و براي ديدن مريضش وارد اطاق شد.در اولين نگاه اورا شناخت.
سپس به اطاق مشاوره باز گشت تا هر چه زود تر براي نجات جان بيمارش اقدام كند.از آن روز به بعد زن را مورد توجهات خاص خود قرار داد و سر انجام پس از يك تلاش طولاني عليه بيماري ، پيروزي ازآن دكتر كلي گرديد.
آخرين روز بستري شدن زن در بيمارستان بود.به درخواست دكتر هزينه درمان زن جهت تائيد نزد او برده شد.گوشه صورتحساب چيزي نوشت.آنرا درون پاكتي گذاشت و براي زن ارسال نمود.
زن از باز كردن پاكت و ديدن مبلغ صورتحساب واهمه داشت.مطمئن بود كه بايد تمام عمر را بدهكار باشد.سرانجام تصميم گرفت و پاكت را باز كرد.چيزي توجه اش را جلب كرد.چند كلمه اي روي قبض نوشته شده بود.آهسته انرا خواند:
«بهاي اين صورتحساب قبلاً با يك ليوان شير پرداخت شده است

خدایش از این ادما کم پیدا می شه



 

| 13 مهر 1389برچسب:,| 20:44 | نسیبه |

خاطرات بچگی هممون که از یادمون رفته(حتما بخوانید)   

 

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک

روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می

پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم


شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه

میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می

پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !


شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت

پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه

کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…


شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو


شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت

کنیم…
..
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی

میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود


شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد


شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد

پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون ))


شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می

چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه

میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد،

دیگه عمرا پیاده می شدیم


شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با

طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می

کرد یا سیاه و کثیف می شد.


شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد

عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه

هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا

میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده


شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …


شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم

مدرسه… احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه



شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق

فابریکمون جا بگیریم


شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی


شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد

تند برگ میزدیم میشد انیمیشن


شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه

برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود


شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون

کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن


شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر

کلاس پز میدادیم


شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم

مدرسه


شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش

میکردیم


شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل

یادش بخیر ای کاش هنوز همون بچه ها بودیم

نظر شما چیه؟؟

| 12 مهر 1389برچسب:,| 16:40 | نسیبه |

طنز:وقتی یک دختر رو بزور می فرستند مدرسه +عکس

عجب کارایی می کنن (به خدا...

 

 

بعضی وقتها آدم هر چقدر هم که لجباز باشه بزور مجبور میشه کاری رو که دوست نداره انجام بده. مثل رفتن به مدرسه... 


خوب در همچین مواردی آدم دچار عقده های سر کوفته میشه و بالاخره این عقده هایک جایی خودشونو بروز میدن دیگه...


البته این اعمال چنین عواقبی هم در پی دارند...


خوب ادب کردن بچه های بی ادب جزو واجبات است!


از اونجا که ما موجود تادیب پذیری بودیم تا چند سالی ادب شدیم که از تمامی دست اندر کاران این امر خطیر کمال تشکر را داریم. 

اما با ورود به دبیرستان هر چه این اساتید محترم رشته بودند پنبه شد و نامه اعمال ما با یک سری موارد رنگین تر شد...

ـ تفریح سالم در کوچکترین فرصت حاصله



ـ تفریح با ناظمین زحمتکش مدرسه


ـ اظهار محبت و دوستی به بعضی از عابرین محترمی که شانس عبور از زیر پنجره کلاس ما رو داشتند!


خوب بعد از این همه ماجرا آدم باید یک فکری هم واسه شب امتحانش بکنه دیگه... نه؟


 اما بعضی وقتها هر چقدر هم که زرنگ باشی تمهیداتت با شکست روبرو میشند و باید به فکر چاره افتاد... ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است... 


خلاصه اینکه تادیب و تنبیه و تمهید روی بعضی از موجودات دو پا اثر نداره. خوب ما هم یکی از اوناییم



 

| 13 مهر 1389برچسب:,| 20:45 | نسیبه |

عکس از یک عروس خوشگل در آتلیه(وایی چه نازه)

حالا که امده مدیونی بی نظر بری(حتی شما!) 

 

 

خیلی نازه نه  مبارکش باشه

| 12 مهر 1389برچسب:,| 16:33 | نسیبه |

طنز:ازدواج برای آقایایون خوبه یا بد؟+شعر

کارهای مردها قبل و بعدازدواج و نتیجه گیری هر مورد(اخرشه)  

 قبل از ازدواج: خوابيدن تا لنگ ظهر

بعد از ازدواج: بيدار شدن زودتر از خورشيد


نتيجه‌گيري اخلاقي: سحر خيز شدن


 
 
قبل از ازدواج: رفتن به سفر بي‌اجازه


بعد از ازدواج: رفتن به حياط با اجازه


نتيجه‌گيري اخلاقي: معتبر شدن


 

قبل از ازدواج: خوردن بهترين غذاها بي‌منت


بعد از ازدواج: خوردن غذاهاي سوخته با منت


نتيجه‌گيري اخلاقي: تقويت معده


  

قبل از ازدواج: استراحت مطلق بي جر و بحث


بعد از ازدواج: كار كردن در شرايط سخت


نتيجه‌گيري اخلاقي: ورزيده شدن


  

قبل از ازدواج: ديد و بازديد از اماكن تفريحي


بعد از ازدواج: سر زدن به فاميل خانوم


نتيجه‌گيري اخلاقي: مهربون شدن


  

قبل از ازدواج: آموزش گيتار و سنتور و ...


بعد از ازدواج: آموزش بچه‌داري و شستن ظرف


نتيجه‌گيري اخلاقي: همدردي با مردها


  

قبل از ازدواج: گرفتن پول تو جيبي از پاپا


بعد از ازدواج: دادن كل حقوق به خانوم


نتيجه‌گيري اخلاقي: مستقل شدن


  

قبل از ازدواج: وزن ايده‌ال با چهره‌اي بشاش


بعد از ازدواج: چاق و افسرده و منزوي


نتيجه‌گيري اخلاقي: آمادگي بدن در روزهاي سخت


  

قبل از ازدواج: ايستادن در صف سينما و استخر


بعد از ازدواج: ايستادن در صف شير وگوشت


نتيجه‌گيري اخلاقي: آموزش ايستادگي


  

قبل از بعد از ازدواج: تعطيلات رفتن به ديزن و اسكي


بعد از ازدواج: شست وشوي خانه و لباس


نتيجه‌گيري اخلاقي: پر شدن اوقات فراغت


  

قبل از ازدواج: نوشتن كتاب شعر و رمان


بعد از ازدواج: نوشتن داستان پرنده در قفس


نتيجه‌گيري اخلاقي: پر شدن اوقات فراغت


  

قبل از ازدواج: صحبت تلفني بي‌محاسبه زمان


بعد از ازدواج: اتهام به پر حرفي حتي براي ١٠ دقیقه


نتيجه‌گيري اخلاقي: حفظ عضلات صورت


  

قبل از ازدواج: رفتن به سفرهاي هفتگي


بعد از ازدواج: درحسرت رفتن به پارك سر كوچه


نتيجه‌گيري اخلاقي: امنيت كامل

پس می بینی ازدواج  چقدر مفیده

 

 

 

من گرفتم تو نگیر

زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر … من گرفتم تو نگیر

چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر … من گرفتم تو نگیر


بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر … یاد آن روز بخیر

زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر … من گرفتم تو نگیر


یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم … تک و تنها بودم

زن و فرزند ببستند مرا با زنجیر … من گرفتم تو نگیر

بودم آن روز من از طایفه دّرد کشان … بودم از جمع خوشان

خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیر … من گرفتم تو نگیر

ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم … بستر راحت و نرم

زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیر … من گرفتم تو نگیر

بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم … مستحق لگدم

چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیر … من گرفتم تو نگیر

من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام … خر همسر شده ام

می دهد یونجه به من جای پنیر …
من گرفتم تو نگیر

| 12 مهر 1389برچسب:,| 16:20 | نسیبه |

ضایع کردن دخترااااااااااااااااااااااااااااااااا*آخرررررررره خنده*

کی می خواد اعصاب یه دختر را خورد کنه(ورژن جدید)   

 

 

1-توی تاکسی اگه کنارت یه دختر نشسته وقتی که خواستین پیاده بشین 

بهش بگین مگه نمیای ؟ 


اون هاج و واج شما رو نگاه می کنه . بهش فرصت ندین و بگین : چه زود جا زدی؟

 
بعدش در تاکسی رو ببندین و برین. و مابقی ماجرا رو
به افراد حاضر در تاکسی

واگذار کنین.

 

 2-توی پارک با عجله برین کنارش بشینین و بگین معذرت می خوام 


که دیر کردم .خب چکارم داشتی که گفتی بیام اینجا؟ 

بهتره یه جایی باشه که چند نفری حضور داشته باشن . 


معلومه که اون انکار می کنه .

 
بعدش نوبت شماست فوری بگین مگه تو نگفتی بیا اینجا این رنگ لباسمه این رنگ

روسریمه ؟ 


باز هم اون انکار می کنه . شما این طوری ادامه بدین . 


خب اگه از اینای که اینجا نشستن خجالت می کشی بریم یه جای خلوت



مطمئنم اون داغ می کنه . بعدش شما با عصبانیت بلند شین و 


یه کاغذ جلوش بندازین و بگین سرکار گذاشتی منو ؟ 



بیا اینم شماره ای که دادی . دیگه به من زنگ نزن وگر نه 


می دمت دست پلیس.
بعدش ول کنین برین.



3- توی جمع یه سی دی بهش بدین . 


بگین خیلی باحال بود دستت درد نکنه . 


بازم از اینا داری قیمتش هرچقدر باشه قبوله. 


اون مردم دور و بر رو نگاه می کنه و میگه عوضی گرفتی آقا . 


شما هم طوری وانمود کنین که انگار حواستون نبوده 


که توی جمع هستین و ازش معذرت بخواین و برین سرت جاتون بشینین. 



 4-مثل معتادها خودتون رو به موش مردگی بزنین و برین جلو 


و به لهجه معتادی


بگین خانم دشتم به دامنت 


از او چیزا که دیلوز بهم دادین بازم هملاتون هشت؟ 



دالم می میلم از خمالی به جون تو. هر چی منتظل موندم 


نیومدین خیلی شانش آولدم که اینجا پیداتون کلدم . 


بیا اینم پولش . اون سرخ و سفید می شه و انکار می کنه 


. ولی شما ول کن نشین و هی پیله کنین . 


طبق معمول اون انکار می کنه . 


شما بگین :
خانم من شبا لوی زغال می خوابم 


من به اندازه کافی چلکی وسیاه هستم


خواهشا تو یکی دیگه منو شیاه نکن . و ...

دخترا به خدا تقصیر من نبود 

شما ببخشین  انشالله جبران می کنم

| 12 مهر 1389برچسب:,| 16:13 | نسیبه |

کی دوست دارین مراسم عروسیش اینجوری باشه

 

 

 

چیه تو هم آرزو داره.....  ؟ ولی من نه زیاد خوشم نمی یاد

| 12 مهر 1389برچسب:,| 16:23 | نسیبه |